گؤک ائرکسل: سکولاریسم و جغرافیای سیاسی روسری
مترجم: رها دوستدار
مسئله پوشش زنان مسلمان، بهویژه روسری، صرف نظر از تلقی خاص که از آن به عنوان نشانهای از فرهنگ ملی، هویت اسلامی، مقاومت، ایمان، یا در شق دیگر، یک «دیگری» نامعمول یا تهدیدآمیز، به نحو فزایندهای با مسائل (جغرافیای) سیاسی گره خورده است.1 این در حالی است که در گذشته تصاویر زنان مسلمانِ روسریبهسر آتشبیار برنامههای استعماری اروپا بود و همین یك دهه پیش نیز تصاویر زنان افغان با برقعهایی كه سراپایشان را پوشانده بود به یاری «جنگ با تروریسم» به رهبری آمریكا آمد.2
امروز در بسیاری از كشورهای اروپایی، استفاده از حجاب در كانون بحثهای ملی درباره مهاجرت، اقلیتهای مسلمان، و بهاصطلاح افراطگرایی اسلامی3 قرار دارد. در واقع، امروز روسری بخشی از «تصویرنگاری وحشت» در اروپاست و نظارت حكومت بر آن روز به روز بیشتر میشود. در تركیه نیز كه داوطلب عضویت در اتحادیۀ اروپاست و ٪۹۹ جمعیتش بر اساس آمار رسمی مسلماناند، حجاب، موضوع سیاسی بسیار پرمناقشهای است.
مجموعهای از گفتمانهای سیاسی و روایتهای جغرافیای سیاسی به روسری در تركیه وجه سیاسی میبخشند، بهویژه با توجه به تهدید محسوس دموكراسیِ سكولار كه سیاستهای «اسلامگرا» آن را مطرح میكنند، سیاستهایی كه درصدد «اسلامی كردن» جامعهاند و به شكلهای مختلف با ایران در همسایگی تركیه، با كشور پرنفوذ عربستان سعودی، شبكههای فراملیتیِ 4جوامع تركتبارِ مسلمان و محافظهكار در اروپا و در كل با اسلامگرایی جهانی ارتباط دارند. بررسیهای ملی اخیر در سطح تركیه نشان میدهد كه حدود ٪۴۸ از زنان در این كشور موهای خود را به نحوی میپوشانند.5 با توجه به رواج استفاده از حجاب و تنوع سبكهای آن در تركیه، نحوه استفاده زنان از حجاب و سبك و شیوه بستن روسری، به مسئلهای مهم در سیاست و فرهنگ تبدیل میشود.6
مجموعه متون (جغرافیای) سیاسی درباره حجاب در تركیه معطوف به سبكی مشخص از روسری است كه در دهه ۱۹۸۰ توجه عمومی را به خود جلب كرد. این سبك از روسری، هرچند در آغاز به عنوان سبكی مدرن و در نتیجه عاری از تهدید تشویق میشد، بهسرعت به عنوان نشانهای از اسلام سیاسی بر بدن زنان، تلقی شد. منتقدانِ این سبك آن را عمامه میخوانند، اصطلاحی كه استفادهكنندگان از این نوع روسری بهشدت به آن معترضاند و آن را صرفاً روسری (باشُرتوسو7) میخوانند و به این ترتیب ارتباط با نوعی اسلامگراییِ دارای انگیزه ایدئولوژیك را رد میكنند. این نوع روسری در برخی مکانها (مانند دانشگاهها، دادگاهها، و مجلس) به دلیل ضوابط پوشش تعدیل شده و در بسیاری از مکانهای دیگر صرفاً تقبیح شده است. ناگفته نماند كه این همان سبكی است كه به عنصر اصلی صنعت پررونق مُدِ حجاب در تركیه تبدیل شده است.
در دهه ۱۹۹۰، با اوج گرفتن تنش میان «سكولارها» و «اسلامگرایان» و در پی موفقیت احزاب سیاسی اسلامگرا در انتخابات و دخالت ارتش در ۱۹۹۷، روسری به شكافی عمیق تبدیل شد كه این دو گروه را از هم جدا میكرد. این تقسیمبندی بر همه جنبههای زندگی روزانه از نوع ارائه بدنشان گرفته تا تجربه فضاهای روزمره تأثیر گذاشته و همچنان در شكلگیری آنها مؤثر است. بهویژه در كلانشهر استانبول كه حزب سیاسی اسلامگرا نخستین بار در مقابل چشمان حیرتزده طبقه متوسط سكولار در ۱۹۹۴ در انتخابات محلی پیروز شد، گویی فضاهای روزمره شهری تحت تأثیر شكافهای عمیق و متعددی كه در نتیجه سیاستهای متضاد سكولاریستها و اسلامگرایان به وجود آمده، به نحو فزایندهای از هم گسسته شدهاند. این سیاستهای مربوط به فضا و مکان بر تجربه زنانِ روسریبهسر از شهر تأثیر میگذارد، و اینگونه به نظر میرسد كه جای آنها در بعضی مکانهای شهر (مثلاً در كافهای اسلامگرا) است، ولی در برخی مکانهای دیگر (مثل مركز خرید شیك آكمركز كه در زیر به آن میپردازیم) نیست.
با توجه به نحوه شکلگیری سوژههای خودبنیاد، جغرافیای (سیاسی) روسری هم بسیار شخصی [در اصطلاح اسلامی، مَحرَم] است. جغرافیدانهای فمینیست معتقدند كه بدن زن نه تنها مكان مادی گفتمانها و اعمال (جغرافیای) سیاسی است، بلكه آنها را تولید هم میكند.8روسری، بخش تعیینکننده و بحثبرانگیز شکلگیری جغرافیای (سیاسی) تن زنانه و قالب سیاست در ترکیه است. بیتردید دوگانگیِ سكولارگرا/اسلامگرا یكی از محورهای مهم تفاوت اجتماعی است، ولی تمركز صرف بر این دوگانگی مانع از آن میشود كه امكانات سیاسی برخورد، تحول، و «وضعیت بینابینی» را در تركیه معاصر در نظر بگیریم. به علاوه، همین نگاه، تواناییِ ما را در تشخیص گوناگونیِ تجربه شهری، فرایندهای صورتبندی موضوع، آنچه «سیاسی» محسوب میشود محدود میكند و توضیح این گوناگونی را دشوار میسازد. من در این مقاله «سیاست محَرموارانه» روسری را آنگونه بررسی میكنم كه در فضاهای روزمره پیوسته در حال تغییر و همواره ناهمگن ولی در عین حال منضبطِ استانبول به تجسم درمیآید، شكل میگیرد، و دستخوش تحول میشود.
من تحلیل خودم را با فضاهای روزمره برخورد و امكان سیاسی آغاز میكنم كه در نخستین فیلم تجاری تركیه درباره دوگانگیِ سكولارگرا/اسلامگرا و سیاست محَرموارانه روسری به نام بوشرا9 به تصویر در میآید. اهمیت این فیلمِ جنجالی در بازنمایی سینماییِ استانبول است آنگونه كه قهرمان زن فیلم كه روسری به سر دارد و عنوان فیلم هم برگرفته از نام اوست، تجربه میكند و با آن به مبارزه برمیخیزد. بر خلاف رمانها و فیلمهایی كه جهتگیری اسلامی دارند و قهرمان زنِ گمراهشان زمانی نجات مییابد كه راه رسیدن به خداوند را مییابد10، بوشرا داستان عاشقانه تراژیكی است كه شخصیتهای اصلیاش تلاش میكنند تا از این مرزهای مفروضِ مکانی، اجتماعی و ایدئولوژیك كه ناشی از دوگانگیِ سكولارگرا/ اسلامگرا است بگذرند، ولی در نهایت شكست میخورند. بهترین توصیف برای این فیلم كندوكاو در شخصیتهای پسااسلامگرا و پساسكولارگراست. ده سال پیش، تصور چنین چیزی هم دشوار بود، ولی امروز با تغییر چشمانداز فرهنگ عمومی و سیاسی تركیه ممكن شده است. این تغییر نتیجه اصلاحات لازم برای پیوستن تركیه به اتحادیه اروپا و به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه (یا، به قول معروف، حزب «دموكرات مسلمانِ» عدالت و توسعه) است 11كه بر هویت و سیاست و اقتصاد اسلامی تأكید میكند. بوشرا خیابانها، مراكز خرید، كافهها، بارها، پشتبامها، میدانهای بزرگ، و حتی فضای یك نمایش مُد لباس اسلامی را به عنوان مكانهایی ترسیم میكند كه در آنها تضاد میان اسلامگرا و سكولارگرا یك لحظه با شدت و سرعت پدیدار میشود، ولی خیلی سریع در وجوه مشترك و درهمتنیدگیهای بسیار محو میشود. ابتدا به بحث درباره این فیلم به عنوان فضایی میپردازم كه به لحاظ تنشهای حاكم بر ساخت هویتهای جنسیتی معاصر اهمیت پیدا میكند، و سپس روابط مشابه را در سه مكان پژوهش میدانی خود در استانبول بررسی میكنم.
بوشرا دختر خانواده مسلمان ثروتمند و محافظهكاری است و تركیب پوشش او كه از روسری و مانتو و شلوار جین تشكیل میشود، نماد دینداری و تربیت مذهبی، و همچنین پایگاه اجتماعی طبقه متوسط، جوانی، و موقعیت شهری اوست. بوشرا چهره جدید نسل جدیدی از زنان مسلمان است: زنی متدین كه به خانواده و دینش احترام میگذارد، ولی در عین حال مستقل و حتی شورشی است. روسری را محكم دور صورتش میبندد. زیر آن، كلاه بدون لبهای به سر میگذارد تا یك تار مویش هم بیرون نیاید، و روسری را با سنجاق محكم میكند كه سُر نخورد. تحصیلات دانشگاهی دارد و آرزویش این است كه روزنامهنگار شود. پدر و مادرش قرار ازدواج او را با پسر یكی از دوستان خانوادگی میگذارند، و او در آغاز با این ازدواج موافق است. یامان، قهرمان مرد فیلم، روزنامهنگار است، شغل مرسوم در میان جوانان چپگرا. برای یكی از روزنامههای اصلی كار میكند. او مظهر مردانگیِ تركی است؛ مشروب میخورد، سیگار میكشد، و به نظر میآید كه عصبانی و حتی ناسازگار است. دوستدخترش مربی یوگایی است كه معنویتش نه از اسلام بلكه از فلسفههای «شرقی» نشأت میگیرد. فیلم داستان بوشرا و یامان را از زمانی دنبال میكند كه زندگیهایشان با هم تلاقی میكند و عاشق هم میشوند، تمثیلی برای جامعه تركِ پساسكولارگرا و پسااسلامگرایی كه بهتازگی به تصویر در آمده است.
صحنه اول
زنی با روسری خاكستری برّاق كه آن را محكم دور سر و گردنش پیچیده و در مانتوی سفیدرنگش فرو كرده، درِ اتاقی را میزند؛ روی در نوشتهشده «سردبیر». زن وارد دفتر كار بزرگی میشود كه دو مرد در آن حضور دارند؛ یكی از آنها (احتمالاً سردبیر) پشت میز تحریر بزرگی نشسته و دیگری جلوی میز روی صندلی نشسته و كتاب میخواند. زن مینشیند، دستهایش را روی پوشهای گذاشته و به سؤالهایی كه سردبیر از او میكند مؤدبانه پاسخ میدهد. سردبیر از سوابق او تعریف میكند، ولی میگوید كه روزنامه كارآموز لازم ندارد. زن كه پیداست از این جواب رد ناراحت شده، بلند میشود و به سمت در میرود. مرد دیگر كه به گفتوگوی آنها گوش میكرده به سخن در میآید: «آن چیزی نیست كه فكر میكنی»، و در اشاره به روسری، با دست در هوا دایرهای دور صورت خود میكشد. «عصبانی نشو». زن میایستد و در پاسخ میگوید: «اگر جای من بودی، خودت هم عصبانی میشدی». و مرد میگوید: «اگر جای تو بودم، هرگز عمامه سرَم نمیكردم».
با وجود این، حتی در همان حال كه فیلم سعی میكند تصویر جدیدی از تركیهای به دست دهد كه در آن روسری شكاف اصلی نیست، بوشرا تجسم تنشها درباره این شیءِ بسیار سیاسیشده است. آغاز فیلم (صحنه اول را ببینید) متكی به نمادپردازی سیاسی و فرهنگیِ سكولارِ روسری است؛ نخستین چیزی كه از بوشرا میبینیم پشت روسری اوست. پس از آنكه دوربین چهرهاش را نشان میدهد. یعنی روسری نمایانگر بوشرا است، حتی در زمانی كه او سعی میكند بر معنای سیاسی و فرهنگی آن غلبه كند. همدردی اولیه یامان با بوشرا كوتاهمدت است، زیرا بهسرعت پیشداوری تندی را علیه روسری به زبان میآورد: «اگر جای تو بودم، هرگز عمامه سرم نمیكردم». اما در صحنهای خلاف انتظار و ملودرام در پایان فیلم، همین تكه پارچه بهشدت سیاسیشده جانش را نجات خواهد داد.
در فیلم بوشرا، این دو شخصیت در داستان عاشقانهای كه در فضاهای شهری روزمره معینی روایت میشود، از مرزهای مفروض سیاسی، اجتماعی، و مکانی عبور میكنند. آنها با برقراری رابطه از ظاهر سطحی تفاوتها فراتر میروند یا، آنگونه كه در تبلیغات فیلم آمده، میفهمند كه «در تنهایی و بیخویشتنیِ خویش چقدر به هم شباهت دارند». مضامین و روابط اجتماعی جدیدی كه این فیلم به تصویر میكشد مبنای مداخله نظر شخص مرا در آن دسته از بحثهای تخصصی و عمومی فراهم میكند كه سیاست متضادِ سكولار/ متدین و سكولارگرا/اسلامگرا را بازتولیدمیكنند. هدفم این است كه این كار را نه از طریق فرضیاتی درباره ذات انسان كه مدام در فیلم بوشرا مطرح میشود و روسری را به عنوان شیء ارائه میكند، بلكه از طریق جغرافیاهای مادی زنانی كه روسری به سر میكنند (و بهندرت به عنوان فاعل یا سوژه در بحثهای سیاسی مطرح میشوند) و از طریق روسری به عنوان شیئی كه به لحاظ اجتماعی و سیاسی تولید شده است انجام دهم. به جای آنكه توجه خود را به بحثی تعمیمیافته درباره فضای شهری 12(یا فضای عمومی یا رسمی انتزاعی، آنگونه كه در بحثهای موجود در تركیه رایج است) معطوف كنم، بر «مكانهای» دارای نظم مشخص در استانبول متمركز میشوم تا مادیتهای واقعی و اعمال واقعشدهای را بررسی كنم كه در تحلیلها و سیاستهای این دوگانگیِ اسلامگرا/سكولارگرا اغلب نادیده گرفته میشوند.
تحلیل من براساس نظریات پژوهشگران فمینیستی است که در ساختارهای دوگانه تردید میکنند و در امكانات سیاسیِ روابط و فضاهای نامتجانس، دووجهی و پیچیده كندوكاو میكنند13 پرسش من این است كه آیا مكانها میتوانند تضادهای سكولارگرا و اسلامگرا در زمینه هویت و ایدئولوژیتركی را واژگون كنند و از آنها فراتر بروند. مشاهدات مبتنی بر مكان نشان میدهند كه اسلام و سكولاریسم بیش از آنكه مفاهیمی متضاد باشند با هم مرتبطند. در یك قلمرو فرهنگی مشخص به لحاظ مکان، معانی روسری وابسته به شرایط است و عمل زنان را در زمان و مكانی خاص شناسایی میكند. به این ترتیب، من از طریق بررسی جغرافیاهای مادی و پیچیده روزمره در استانبول، با توجه به شرایط و بر مبنای مكان، به دنبال راهی برای خروج از بنبستِ پیرامون مسئله روسری هستم. از نظر روششناسی، علاوه بر تحلیل فیلم بوشرا به عنوان مكانی سینمایی، تصویرهای تحلیلی از سه مكان در استانبول معاصر ارائه میدهم: مركز خرید شیك و آشكارا سكولارِ آكمركز در خیابان اصلی محله فاتح كه به لحاظ دینی و اجتماعی محافظهكار محسوب میشود، و میدان بایزید كه بسیاری از اعتراضها به ممنوعیت روسری و سایر مسائل سیاسی در آن روی میدهد. تحلیلگران اغلب با سادهانگاری، مركز خرید آكمركز را به عنوان مكان طبقات متوسط سكولارگرا توصیف میكنند و آن را در مقابل محله «اسلامگرای» فاتح قرار میدهند، در حالی كه میدان بایزید فضای برخورد سكولارگراها و اسلامگرایان محسوب میشود. روایتهای من از هر یك از این مكانها این قبیل توصیفهای تقلیلگرایانه را پیچیده میكند.
من، به جای چنین تحلیلی، بر اساس كار میدانیام در استانبول از سال ۱۹۹۶ نشان میدهم كه مجموعهای از نیروها، اعمال و اشیاءِ پیوسته در تغییر ــ شبیه به مفهوم مَسی14 از مكان ــ دائماً هر مكان را تولید و اصلاح میكند. در هر مكانی در استانبول، زنانی كه روسری به سر دارند به شیوههای مختلف جای خود را پیدا میكنند و جایشان به شیوههای مختلف معین میشود. به عقیده من، تفاوتهای درون و مابین این مكانهای روزمره شهری، جغرافیاهای به مراتب پیچیدهتر و اغلب متناقض و ناپیوستهای از سكولاریسم و اسلام را آشكار میكند و این جغرافیاها مرزهای مشخصی را كه اغلب نه تنها بین سكولارگرا و اسلامگرا بلكه بین سكولار و متدین نیز كشیده میشود، پیچیده میكنند. این تحلیل حاكی از وجود چندگانگی در تلاشهایی است كه برای توصیف فضاها و مکانها، موضوعها و ایدئولوژیهایی با چهارچوب مشخص كه در بازنماییهای مدرن و ملیگرایانه و شرقشناسانه سكولار ضرورت یافتهاند، صورت میگیرد.
امر سكولار، امر دینی و امر روزمره
پژوهشگران اخیراً به بررسی مجدد سیاست و جغرافیاهای دین و سكولاریسم علاقهمند شدهاند.15 این علاقه تا حدی مبتنی بر بازگشت آشكار دین به عنوان نیرویی در سیاست و زندگی اجتماعی است و در عین حال، به بازنگری نظریهها و فرضیاتی كه مطالعه دین را هدایت كرده است و نیز عمدتاً به نهاد سكولارسازی مربوط میشود. با ادامه یافتن بحثها درباره پساسكولاریسم در نظریه و نقد و عمل در تركیه، صحبتها درباره سكولاریسم/پساسكولاریسم با مسئله اسلامگرایی/پسااسلامگرایی گره خورده است. برخی پژوهشگران به پایان دستور کارهایی سیاسی اشاره میكنند كه در تفسیری خاص از اسلام ریشه دارند و در مقابل، حوزه پیچیدهتری از عمل سیاسی بهویژه در ارتباط با حزب حاكم عدالت و توسعهرا مطرح میكنند. دیگران تا آنجا پیش میروند كه بهطور کلی از پایان اسلام سیاسی سخن میگویند.16
پژوهش طلال اسد درباره دین و سكولاریسم برای من در اندیشیدن به این ارزیابیهای به ظاهر متناقض مفید است.17 اسد در تحلیل نخست خود از دین و سپس از سكولار، تنوع این گروهها را به لحاظ تاریخی و بافت اجتماعی نشان میدهد. آثار او نه جدایی كامل و مرزبندی امر سكولار و امر دینی، بلكه درهمتنیدگیِ مستمر آنها را نشان میدهد. از این رو، تحلیل او به یك عصر دقیقاً پساسكولار یا پسااسلامی اشاره نمیكند، بلكه به ضرورت بررسی وجوه اشتراك این مقولات و حوزههای عمل و سیال بودن و ناپایداری مرزهای آنها میپردازد كه تنظیم و تعدیل مداوم آنها را الزامی میكند. من تأكید بر فضا و مكان را به این چارچوب اضافه میكنم. متمایز كردن و تأثیرگذاری مداوم امر «سكولار» و امر « دینی» مبتنی بر مكان است، یعنی امر سكولار و امر دینی از طریق مجموعه معینی از روابط، ایدئولوژیها، و اعمال سیاسی و اجتماعی در مكانهای مشخص شكل میگیرند. اما در تولید مكانها نیز نقش دارند، به این معنی كه عقاید و اعمال خاص امر سكولار و امر دینی موجب تولید فضا میشوند، از بدن گرفته تا فضاهای شهری.
به گفته لیلی كونگ «حتی بهرغم آنكه پدیده مقدس غالباً ساخته میشود و معنایی مخالف با امر سكولار در آن انباشته میشود، مكان اغلب معانی مختلفی دارد و مستلزم پذیرفتن استفاده از معانی همزمانٍ متغیر و متضادِ مقدس و سكولار، در هر مكانی است».15 این نكته در بازاندیشیِ تضادهای مفروض میان امر سكولار و امر دینی بسیار تعیینكننده است، بهویژه در تركیه كه این تضاد اهمیت سیاسی بسیار زیادی دارد. مسئله روسری، به هر حال به وارد كردن اسلام به نحو مشهود به فضایی پیشتر سكولار مربوط میشود و در نتیجه به جدایی امر دینی و امر سكولار كه در آن فضا برقرار است بستگی دارد. با این حال، در بررسیِ فضاهای مادی و چندگانگیِ همزمانِ مكانهای مشخص كه با زندگی روزمره در استانبولِ جهانوطن همراه است، سخن گفتن از مرزهای یكدست و دارای توصیف روشن میان سكولاریسم و اسلام ناممكن میشود.
بحث درباره روسری اغلب با درك فضا و مكان به عنوان عناصری ایستا و یگانه آمیخته است و در اكثر پژوهشها درباره حجاب كه به ایدههایی انتزاعی و آرمانی از فضای عمومی معطوفاند، نظریهپردازی درباره فضا بسیار اندك است.18 گاهی نیز این پژوهشها با سهولتی بیش از حد، یك مكان خاص را درست نقطه مقابل مكانی دیگر محسوب میكنند (از قبیل مركز خرید در مقابل فروشگاه مُد حجاب )19 در چنین رویكردهایی، به این واقعیت توجه نمیشود كه بهویژه در كلانشهر متنوعی مانند استانبول هر فضایی بیشك یگانه و یكنواخت نیست، بلكه متكثر و ناهمگن است و از این رو نمیتوان آن را به تقسیمبندی دوگانه سكولارگراها و اسلامگرایان تقلیل داد. پس از سال ۱۹۹۸۰، استانبول به مركزی جهانی برای شركتهای چندملیتی، شركتهای داخلی، و مهاجران، تبعیدیها و گردشگران تبدیل شده است. در مجموعهای از پروژهها (از جمله چند پروژه بسیار بحثانگیز)، میراث فرهنگی متنوع استانبول به منزله برخی از دلایل انتخاب این شهر به عنوان پایتخت فرهنگی اروپا در سال ۲۰۱۰ به نمایش درآمد.20در روایتهای متضاد از رواداری و ممانعت از ورود زنانی كه روسری به سر دارند، سعی بر بازنمایی تاریخ پیچیده و صورتبندیهای معاصر در استانبول است. فضاهای شهری استانبول همواره نتیجه وجوه مشترك و متعدد انواع فرایندها، مسیرها و روابطی است كه به محورهای قدیم و جدید تفاوت ــ از جمله طبقه، قومیت، دین، و جنسیت ــ مربوط میشوند. با توجه به تقسیمبندیهای سكولارگرا/اسلامگرا و مسئله روسری، همانگونه كه آنا سِكور گفته است، هیچ نظام پوشش واحدی به صورت یگانه و یكپارچه بر شهر استانبول حاكم نیست، بلكه در این شهر نظامهای متعدد حجاب وجود دارد.
علاوه بر این، همانگونه كه جغرافیدانهای فمینیست از مدتها پیش استدلال میكنند، تحلیل فضاهای روزمره ما را قادر میسازد كه از برداشتهای حكومتمدارِ روابط قدرت و سیاست فراتر برویم و در عوض به ما نشان میدهد كه موضوعهای جنسیتی چه سهمی در تولید سیاست دارند و چگونه با آن رقابت میكنند. تحلیلهای دولتمدار نه تنها بر ممنوعیت حجاب، بلكه بر ادبیاتِ مربوط به سكولاریسم نیز حاكماند و آنها را تحریف میكنند. بعد از پژوهشهای اخیر درباره تركیه كه به طور فزاینده به بررسی مسائل روزمره میپردازند، من این بحث را مطرح میكنم كه مسائل روزمره مسائلی حساساند، زیرا مرزهای امر سکولار و امر دینی روزبهروز و از طریق اعمال بهظاهر معمولی ساخته و حفظ میشوند، همانگونه كه متزلزل میشوند، از آنها تخطی میشود و اصلاح میشوند.
در پایان، به فیلم بوشرا برمیگردم كه تصاویرش نمونه كوچكی است از پویشی كه من تحلیل كردهام. صحنه پایانی بحثانگیز فیلم در میدانی بزرگ در استانبول روی میدهد كه مانند بسیاری از پاركها و میدانهای دیگر در سراسر تركیه، مجسمه باابهتی از آتاتورك در آن نصب شده است. دو عاشق سرانجام زیر نگاه مراقب بنیانگذار جمهوری و پس از ایستادگی در مقابل خانوادهها و دوستان و حتی كارفرمایان خود، یكدیگر را ملاقات میكنند. ولی پایان تراژیك این ملودرام زمانی است كه یامان چاقو میخورد. مهاجمان سه مرد جوان ناشناس و بیخانماناند. این سه نفر كه در سراسر فیلم ظاهر میشوند، مظهر سویه تیره استانبول و جوانان ازدسترفته بیخانمان، بیكار، و معتاد آن هستند. بوشرا در حركتی نمایشی و اروتیك روسری خود را از سر برمیدارد و محكم روی زخم خونین رانٍ یامان میبندد. روسری سفیدش بلافاصله به خون یامان آغشته میشود. یامان كه همان چند لحظه پیش در حال مرگ بود، جان میگیرد و موهای سیاه و پرپشت بوشرا را كه از زیر روسری رها شده عاشقانه بو میكند. فیلم در حالی به پایان میرسد كه یامان را با آمبولانس به بیمارستان میبرند و بوشرا هنوز بدون روسری در همان نقطه زانو زده و هقهق گریه میكند.
این پایانبندی برخی از تماشاگران را به خشم آورد، چون از نظر آنها یك صحنه كشف حجابِ سكولارگرا و استعماری بود. این صحنه یادآور نمونههای متعدد كشف حجاب اجباری دانشجویان جوان، هنگام ورود به دانشگاه در تركیه امروز است. علاوه بر این، صحنههای علنی و معروفِ كشف حجاب در حكومتهای استعماری را در ذهن زنده میكند، مانند صحنههای كشف حجاب زنان الجزایری توسط فرانسویان در اوج جنگ الجزایر. جای تعجب است كه چنین فیلمی كه قصد دارد آینده متفاوتی برای تركیه ترسیم كند ــ آیندهای كه در آن سیاستهای متضاد سكولارگراها و اسلامگرایان جامعه را دوپاره نكرده ــ با كشف حجاب قهرمان زن فیلم به پایان میرسد. بنابراین، فیلم به وعده خود وفا نمیكند، بلكه گویی میخواهد به تماشاگر القا كند كه ارتباط و نزدیكی اجتماعی تنها در صورت برداشتن روسری ممكن است و تلویحاً به این معناست كه روسری مانع نزدیكی و همزیستی توأم با آرامش و حتی مانع حفظ هویت مدنی است كه از ذات گراییهای دین و سكولاریسم فراتر میرود.
جالبتر اینكه صحنه پایانیِ بوشرا، در عین حال، زمانی است كه بر مادیت روسری تأكید میشود. ما، در این صحنه پایانی، روسری را صرفاً به عنوان یك تكه پارچه میبینیم؛ در واقع، به عنوان شریانبندی كه سرانجام جان یامان را نجات میدهد. هنگامی كه روسری به شیءبودگیِ خود بازمیگردد، گویی معانی اسطورهای و اهمیت ایدئولوژیكی كه به آن تحمیل شده فرو میپاشد. با این حال، این فروپاشی تنها با برداشتن روسری در یك صحنه كشف حجابِ بسیار تخیلی ممكن است، صحنهای كه تمرینی برای مسیر انقلاب فرهنگی برنهاد سكولارسازی محسوب میشود. صحنه پایانی بوشرا همزمان بر روسری به عنوان شیئی مطلوب دلالت میكند و نمیكند و حتی در همان زمان كه سیاسی بودنِ بدن زن به پایان میرسد، بار دیگر وجه سیاسی را بر بدن او حك میكند.
پیشنهاد دورین مسی این است كه فضا را «تا اینجا به منزله همزمانی داستانها» تلقی كنیم. این پیشنهاد مستلزم آن است كه فضا را به صورتی همواره در حال تولید و چندگانه مجسم كنیم كه مبنای تصور سیاسی جدیدی میشود. انگیزه من برای تحلیل سه مكان در استانبول چنین جستوجویی برای رسیدن به یك تصور جدید فضایی-سیاسی است. داستانهای استانبول محدودیتهای مشاهده این شهر را از پشت منشور دوگانهانگاریِ سكولارگرا و اسلامگرا تصویر میكند. ولی این بررسی اهمیت ساختهای فضاییِ جنسیتیِ امر سكولار و امر دینی و علاوه بر آن بههمریختگی و ناپایداری آنها را در مكانهای روزمره و از مكانی به مكان دیگر نشان میدهد. در یك زمان و یك مكان، به نظر میرسد كه فضای سكولار كاملاً مخالف دینداری و زهدی است كه آشكارا و علنی از طریق روسری ابراز میشود. به نظر میرسد كه فضای سكولار پایدار و ثابت است و مظهرش مجسمه آتاتورك است كه شهروندان را زیر نظر دارد، نگهبانی است كه زنی را از ورود به دانشگاه منع میكند، دروازههای عظیم دانشگاه استانبول است و فروشندهای است كه در یك مركز خرید به زنی كه روسری به سر دارد خدمات ارائه نمیدهد. ولی در زمان و مكانی دیگر، مثلاً در خیابانهای محله فاتح، مرزهای فضاهای سكولار و دینی و معنی آنها به دلیل تعداد زیاد روسریها ناپایدار به نظر میرسد و تفاوتها مدام تغییر میكند.
زنان در كانون فرایند جاریِ متمایز كردن و واژگون كردن فضاهای سكولار و اسلامی قرار دارند. بدن و اعمال زنان كارزارِ استقرار و بازتولیدِ ایدئولوژیهای لائیک و اسلامی میشود. بدن زنان، در حركت از این سو به آن سوی شهر، ساختهای فضاییِ جنسیتیِ و لائیک مانند و دینداری علنی را به نمایش درمیآورد. علاوه بر این، زنان تضاد میان فضاهای سكولار و اسلامی را بر هم میزنند و فضاهای مخالف و ناپیوستهای خلق میكنند كه آنها را میتوان پساسكولار و پسااسلامی توصیف كرد. تجربههای روزانه زنان از فضاهای مختلف شهری در خلق ذهنیت آنها نیز مؤثر است. زنی كه روسری به سر دارد شاید در مركز خرید آكمركز احساس كند نادیده گرفته شده است و تعلق خود را به این فضا از طریق قابلیتهایش در مصرف كردن ثابت كند، ولی در خیابانهای محله فاتح با جمعیت قاطی شود، در یك سازمان حقوق بشر داوطلبانه فعالیت كند، یا در میدان بایزید پرچمی ضدامپریالیستی به دست بگیرد. در جغرافیای فمینیستی، به جنسیت در وجوه مشترك نژاد، طبقه، قومیت، و جنسبسیار توجه شده است.21 آنچه كمتر مورد بررسی قرار گرفته نقش زنان به عنوان تولیدكنندگان فضاهای مخالف دین و سكولاریسم است و همینطور نقش آنان در تولید صورتبندیهای جغرافیاییِ ناپیوسته از موضوع و ایدئولوژی. در چنین صورتبندیهایی، یعنی در مادیت و اعمال واقعی فضاهای روزمره است كه میتوانیم امكانات
سیاسی متغیر را بیابیم.
منابع:
1.
Alloula, M. 1986. The colonial harem. Minneapolis, MN: The University of Minnesota Press
2.Abu-Lughod, L. 2002. Do Muslim women really need saving? Anthropological reflections on cultural relativism and its others. American Anthropologist 104, no. 3: 783 – 90
3.Scott, J. 2007. The politics of the veil. Princeton, NJ: Princeton University Press
4.Secor, A.J. 2001. Towards a feminist counter-geopolitics: Gender, space, and Islamist politics in Istanbul. Space and Polity 5, no. 3: 191 – 211
5.Go¨karıksel, B. 2001. Istanbul’un Ku¨ltu¨rel Haritasında Galleria, Akmerkez ve Capitol’un Yeri [Mapping Galleria, Akmerkez and Capitol in the cultural context of Istanbul]. ToplumBilim 14:
105 – 13
6.Go¨le, N. 1996. The forbidden modern: Civilization and veiling. Ann Arbor, MI: The University of Michigan Press
7.başörtüsü
8.Dowler, L., and J. Sharp. 2001. A feminist geopolitics? Space and Polity 5, no. 3: 165 – 76. Ehrkamp, P. 2010. The limits of multicultural tolerance? Liberal democracy and media portrayals of Muslim migrant women in Germany. Space and Polity 14, no. 1: 13 – 32
9.Büsra, 2010, Directed by: Alper Caglar
10.C¸ ayır, K. 2007. Islamic literature in contemporary Turkey: From epic to novel. New York: Palgrave Macmillan
11.Yavuz, H., ed. 2006. The emergence of a new Turkey: Democracy and the AK Party. Utah: The
University of Utah Pres
12.Woodward, K., J.P. Jones III, and S.A. Marston. 2010. Of eagles and flies: Orientations toward the site. Area 42, no. 3: 271 – 80
13.Kofman, E., and L.J. Peake. 1990. Into the 1990s: A gendered agenda for political geography.Political Geography Quarterly 9: 313 – 36
14.Massey, D. 1994. Space, place, and gender. Cambridge: Polity
15.a. b. Kong, L. 2001. Mapping ‘new’ geographies of religion: Politics and poetics in modernity. Progress in Human Geography 25, no. 2: 211 – 33
16.Dag˘ı, ˙I. 2004. Rethinking human rights, democracy, and the West: Post-Islamist intellectuals in Turkey. Critique: Critical Middle Eastern Studies 13, no. 2: 135 – 51
17.Asad, T. 1993. Genealogies of religion: Discipline and reasons of power in Christianity and Islam. Baltimore, MD: Johns Hopkins University Press
18.O’Neil, M.L. 2008. Being seen: Headscarves and the contestation of public space in Turkey. European Journal of Women’s Studies 15, no. 2: 101 – 15
19.Navaro-Yashin, Y. 2002. Faces of the state: Secularism and public life in Turkey. Princeton, NJ: Princeton University Press
20.Go¨ktu¨rk, D., L. Soysal, and I˙ Tu¨reli. 2010. Orienting Istanbul: Cultural capital of Europe? New York and London: Routledge
21.Mills, A. 2010. Streets of memory: Landscape, tolerance, and national identity in Istanbul. Athens, GA: The Univ